نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

دنیای شیرین نهال

روزانه های نوزده ماهگی نهالم

  سلام به روی ماه دختری سلام به تک گل خونه سلام به خانوم خانومای ما نهال جونم این پستت حال و هوای کریسمس هم داره چون سال نو میلادی (2015)آغاز شده. اما برات بگم از احدالات این روزهای شما: احساس میکنم خانوم تر شدی و از شیطنت های ماه قبلت خبری نیست.بهتره بگم آروم ترشدی خودم فکر میکنم به خاطر در اومدن دندونات و تموم شدن درد لثه هات باشه .الهی برات بمیرم .سه تا از جهار تا دندون نیش زده اومدن بیرون(دوتا پایین ویکی بالا)ولی یکی دیگه هنوز تو لثه مونده.اشتهات بهتر شده و خوابت هم آرومتر.خدا کنه تا دو سالگی دیگه چیزی بیرون نیاد.چون حوصله بد خلق شدن و بی اشتهاشدنت رو ندارم مادر!! چی بگم از نماز خون...
14 دی 1393

نوزده ماه عاشقی با دخترم

دنیایت را با دنیایم عوض میکنی؟ فقط برای چند ساعت... میخواهم بدانم تو که همه دنیای منی،من در دنیایت چگونه ام؟؟ نمیدانم،تو را به اندازه نفسم دوست دارم،یا نفسم را به اندازه تو!؟ نمیدانم،چون تو را دوست دارم نفس میکشم،یا نفس میکشم که تو را دوست داشته باشم!؟ زندگی من تکرار دوست داشتن توست،یا تکرار دوست داشتن تو زندگی من است!؟ تنها میدانم که دوست داشتنت... لحظه،لحظه،لحظه ی زندگی من را میسازد و عشقت، ذره ذره ی وجودم را...!   تمام لحظه هایم با تو شگفت انگیز است چه آن زمان که در آغوشت میگیرم و بوی لوسیون بدنت با عطر موهایت در هم آمیخته میشود و پر میکند ...
6 دی 1393

بازی در خانه کودک

تمام سهم من از این دنیا دخترکی است.... به بزرگی تمام عشقها و زیباییهای دنیا...   سلام جیگر گوشه مامان دختر نازنازی من داره روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشه.داره با اون زبون تازه باز شدش  و مامان مامان گفتنش هر لحظه وجود داشتن من رو بهم یاداوری میکنه و اینکه من دیگه شدم یه مامان واقعی که تا آخرین لحظه عمرم حداقل برای یه نفر وجود دارم. اگه بدونی این روزها چه حال خوبی دارم .چون خدا رو شکر تو روبه راه هستی و به قول معروف همه چیز آرومه.....نهال جونم،یه مدتی بود تو این فکر بودم که چه برنامه ای رو جایگزین پارک رفتنت بکنم .چون هوا هم سرد شده و هم زود تاریک میشه و نم...
18 آذر 1393

هیجده ماهگی نهال جون و کابوس واکسن

سلام به شاهزاده هجده ماهه خودم عزیزم تو هم به مرز یک سال و نیم رسیدی.مبارک باشه خانوم شدنت ،بزرگ شدنت ،شیرینتر شدنت و..... یک سال و نیم عددیه که تقویم نشون میده ولی خیلی بیشتر از این حرفها به من گذشته.نمیدونم چقدر زیادتر !!! فقط میدونم خیلی وقته که چیزی به اسم آرامش تو زندگیم نیست .دیگه اسایش هم برام بی معنی شده. خیلی وقته که اصلا "من" وجود نداره .شبها و روزها یک رنگ شدن.دیگه طعم گس چایی رو حس نمیکنم.همه چیز شده تکرار و تکرار و تکرار. زندگیم شده دویدن و هرگز نرسیدن.یک زندگی بی هدف و پر از استرس.درونم یه آشوبیه که فقط خدا ازش خبر داره شاید اگه مسولیت بزرگ کردنت رو به تنهایی به دوش ...
10 آذر 1393

جشنواره گل

سلام گل قشنگم روزهایی که داریم سپری میکنیم پر شده باصدای خنده های تو،بازیگوشیهات ،بالا و پایین پریدنهات از روی مبل که تازه یاد گرفتی،شیرین زبونی هات که دیگه داری چند کلمه ایش میکنی و از همه مهمتر سلامتیت که نهایت آرزوی منه. عشقم کم کم هوای پاییزی داره خودش رو نشون میده ،هر چند این طبع گرمی که داری نمیذاره زیاد نگرانت باشم و همچنان شب تا صبح بدون پتو میخوابی و اگر چیزی روت بندازم غر غر میکنی و بیدار میشی. نهالم چند روز پیش یه نمایشگاه گل و گیاه بود که یه سری زدیم.اینقدر شلوغ بود که نمیشد زیاد عکس گرفت ولی یه چنتایی گرفتم تقدیم به تو:    ...
4 آبان 1393

دنیای هفده ماهگی نهال جون

          ماهگیت مبارک    شازده خانوم هفده ماهگی هم تموم شد و داری هر روز پیشرفتهای خیلی خوبی از بزرگ شدنت رو به ما نشون میدی. من هم هر بار با دیدن شیرین کاریهات و چیز های جدیدی که یاد میگیری چشمام از اشک پر میشه و خدا رو شکر میکنم و غیر از سلامتی و شادی تو هیچی دیگه نمیخوام گفتم سلامتی ،آدم وقتی از دستش میده تازه قدرش رو میدونه .مثل چند وقت پیش که دوباره یه ویروس از خدا بیخبر اومد سراغت و روزهای خیلی سختی رو برای تو نازنین و همه ما رغم زد.فاصله بین عید فطر تا غدیر بدترین روزهایی بود که تا حالا تجربه کرده بودم. سرفه های شدید ،عطسه آبریزش...
3 آبان 1393

سفر به شمال(سومین سفر نهال جون)

  سلام نهال جونم.چطوری عشقم؟   خوب بگو ببینم مسافرت خوش گذشت؟ اره میدونم حسابی هم خوش گذشت   آخه مگه میشه به یه دخمل پرانرژی و شیطونی مثل تو که عاشق ددر رفتنه خوش نگذره   راستی اگه گفتی این چندمین باری بود که میرفتی شمال؟فکر نکنم چیزی یادت باشه.این سومین   سفر شازده خانوم به شمال بود.اولین بار شهریور سال 92 بود که چهار ماهت بود.دفعه دوم   فروردین 93 بود که ده ماهت بود.ولی تازه تو این سفر شمال رو شناختی و دریا رو حوب دیدی   تازه اسمش رو هم یاد گرفتی ...همش میگفتی در   در   در .   سفرمون سه روز بود واز ...
9 مهر 1393

تولد مامان الهام

  بی خیال نداشته هایم   بی خیال غصه هایم   بی خیال هر چه که خیالم را نا آرام میکند   امروز نفس کشیده ام   آری عمیق نفس کشیده ام.   عشق را زندگی کردن را بودن را چشیده ام .لمس کرده ام وبا تک تک سلول هایم لبخند زده ام   زیرا چون تویی دارم.دختری از جنس آفتاب.دختری که با دیدن چهره همچون ماهش وشنیدن صدای خنده هایش   فراموش میکنم هر تازیانه ای که گاهی من را تا سر حد مرگ میکشاند   نهالم ،عشقم   سپاس بابت بودنت .   سلام به دختر عسلم.که واقعا بودنش طعم تلخ زندگی رو برام ...
31 شهريور 1393

یه تصمیم جدید

سلام عشقم.   خوبی دختر گلم؟بهتری؟ بالاخره این سرماخوردگی دست از سرت برداشت.میدونم حسابی اذیت شدی ولی به   قول دکترت برای اینکه ایمنی بدنتون بالاتر بره ،لازمه.حدود دو هفته هردومون درگیر آبریزش بینی و سرفه شما   بودیم وتمام اینها هم زمان شده بود با دراومدن چهار تا دندون دیگه.(دو تا بالا و دو تا پایین)   من که خیلی بهم سخت گذشت چون تو شرایط سختی هستم .تنها بودنم گاهی خیلی   من رو میترسونه.خودم باید میبردمت دکتر .یا تمام مدت از اینکه تب نکنی کنترلت بکنم .گاهی اوقات شروع   میکردی به سرفه کردن واز اینکه کاری...
25 شهريور 1393