نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

دنیای شیرین نهال

خدای میزبان،نهال میهمان

سلام عروسکم ماه رمضانت مبارک این دومین سالیه که باهم میریم تا روی ماه خدا رو ببوسیم امسال تو همدم وهمنشین سفره سحر وافطارمی امسال میخوام با هم خرما به دهن بگیریم و بگیم اللهم لک صمنا امسال با هم دعای مجیر وافتتاح میخونیم،با هم قرآن ختم میکنیم با هم قرآن سر میگیریم دلم میخواد شیرینی این ماه تو وجودت نقش ببنده وهر سال با اومدن ای ماه تنت بلرزه برای بندگی خدا دلم میخواد هر وقت صدای ربنا رو میشنوی از خود بیخود بشی و آماده بشی برای عشق بازی با خدا نهالم این شبها وروزها خدا خیلی نزدیک است و من از عمق...
8 تير 1393

نهالم،سیزده ماهگیت مبارک

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت سیزده ماهگیت مبارک                     الهی فدات شه مادر   پاره تن مامان دلم میخواد هر وقت این جمله ها رو میخونی روی هر جمله یک دقیقه فکر کنی تمام چیزها در زندگی موقتی هستن اگه خوب پیش میره ازش لذت ببر،برای همیشه دوام نخواهد داشت اگه بد پیش میره نگران نباش،  برای همیشه دوام نخواهد داشت   اغلب وقتی امیدت رو از دست میدی وفکر میکنی که این آخر خطه خدا از بالا بهت لبخند میزنه ومیگه آرام باش عزیزم،این فقط ی...
4 تير 1393

غیرت از جنس ایرانی

جام جهانی 2014 برزیل روز باشکوه فوتبال ایرا ن نود دقیقه بازی زیبا وامیدی که تا لحظه آخر به پیروزی داشتید غرور آفرین بود بچه ها خسته نباشید هرچند باز هم ستارگان ایران قربانی ناداوری شدند ایران 0 _آرژانتین +داور 1 ...
1 تير 1393

سفر به زادگاه(مهمان های ویژه)

یگانه عشقم، نهالم وجودت به من فهماند که خوشی با خوبی فرق دارد زیرا برای خوبی باید از خیلی از خوشی ها گذشت وتو تمام خوبی های زندگیم هستی جوجوی مامان خوش میگذره؟ اره عزیزم چرا خوش نگذره.شما که یا پارک میری یا قمصر یا در حال تاب بازی یا تو دستهای مهربون بابا عباس ومامان شه شه دست به دست میچرخی.بخصوص در تعطیلات نیمه خرداد که برامون از سمنان مهمون اومد.واون چیزی که تو رو خیلی ذوق زده کرد،مثل همیشه وجود یه بچه بود با وجود اینکه امیر علی (پسر دختر خاله من،نازنین)شش سال از شما بزرگتر بود ولی...
29 خرداد 1393

سفر به زادگاه(خونه عمه لیلا)

                                خوبی سوگلی ؟اگه بدونی ما چقدر به تومدیون هستیم میدونی چرا؟چون تو شدی بهونه شکرگزاری ما وقتی بابا داوود خسته از سر کار میاد وبدون توجه به من تورو بغل میکنه ومیبوسه ومیگه خستگیم دررفت ،تو دلم میگم خدایا شکر وقتی از خیابون دکتر قریب ومرکز طبی کودکان رد میشم وجز اون مامان هایی نیستم که بچه بغل در مسیر اورژانس هستن،میگم خدایا شکر وقتی تو آشپز خونه دارم غذات رو آماده میکنم وتا من رو میبینی میگی به به به،میگم خدایا شکر ...
25 خرداد 1393

سفر به زادگاه(تولد امام حسین)

دختر نازم وقتی با منی،خود را احساس میکنم وقتی برای تو تلاش میکنم هستم وقتی به یاد توام هستم برای همین است که دوستت دارم تابا تو هستم در ادامه سفرمون شب تولد امام حسین با باباعباس ومامان شه شه رفتیم باغ فین ویه بستنی خورون راه انداختیم فدات بشه مامان که یخ کردی دوباره توجه ات به یه نی نی جلب شد وترجیح دادی بری پیشش تا بستنی بخوری نهال ومطهره حانوم هفت ماهه خدایا تمام نی نی های نازنازی رو به پدر ومادرهاشون ببخش نی نی ها فرشته اند ...
25 خرداد 1393

سفر به زادگاه(قمصر کاشان)

دخترم،عمرم سرت را تکیه به دیوار نده به غیرت شانه هایم بر می خورد          سلام قندون مامان مثل همیشه شاد وسرحال بودن تو ارزوی منه. برای رسیدن به این آرزو هم دلم میخواد بجای تو گریه کنم بجای تو غصه بخورم بجای تو دندون در بیارم  شب تا صبح تمام بهونه هات رو بشمارم تا تو فقط بخندی و با این کارت تمام دنیا رو تو دست های من بذاری عشق پاکم ،نهالم وقتی از شرایط زندگی در تهران،از دود از ترافیک از تنهایی از یکنواختی از رکود خسته میشم فورا شروع میکنم به بستن ساک وراهی زادگاهمون ، کاشان میشیم هرچند این سفر هم مثل تم...
25 خرداد 1393

مروارید های سوم وچهارم نهال جون

دختر م،عمرم ،نفسم ،عشقم چشمانت را برای زندگی میخواهم اسمت را برای دلخوشی میخوانم صدایت را برای شادابی میشنوم دستت را برای نوازش میخواهم پایت را برای همراهی میخواهم خیالت را برای پرواز میخواهم   نهال جونم ،این روزها مامان خیلی نگرانت شده بود تا اینکه علت سوختن پاهات وجیغ کشیدنهای شب تا صبحت توی خواب خبر از رویش دو تا مروارید دادن         الهی مامان فدات بشه.وقتی دست به لثه های بالات کشیدم و دندون هات رو لمس کردم ،خیلی دلم برات سوخت.اخه گاهی میرفتی یه گوشه وشروع میکردی به خاروندن لثه هات ومن بی تفاوت سرم به کار خ...
20 خرداد 1393

کودکانه های این روزهای تو...

دحتر شیرینم اکه خواستی بدونی چندتا دوستت دارم دستت رو بذار رو نبضت اون وقت میبینی که دوست داشتنم تمومی نداره این روزها روزهای خوبیه.روزهایی که تو جلوی چشمهای من داری رشد میکنی وهر روزتوانایی های جدیدی از خودت رو به من نشون میدی من هم با دیدن شیرین کاریهای تو روزی هزار بار تورو غرق بوسه میکنم دیگه کم کم داری بهم نشون میدی که پاهات قوی شدن وداره لحظه زیبای قدم برداشتنت نزدیک میشه. (این جملات رو دارم با گریه مینویسم ) داری بهم نشون میدی که زبون شیرینت هم حالا داره هر کلمه ای رو که میشنوی تکرار میکنه کیه،چیه،سدایش،دایی،بابا،دد،ماما،بده و.... دست زدن هات،سر سری کردنت...
12 خرداد 1393