نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

دنیای شیرین نهال

فانتزی های من و نهال(27 ماهگی)

1394/6/14 17:25
نویسنده : مامان الی
819 بازدید
اشتراک گذاری

نهال شیرین زبون من وارد 27 ماهگی شد. این یعنی اینکه دیگه دختر کوچولوی قصه ما یه نوپا نیست و وارد

دنیای زیبا و پر از هیجان کودکی شده. این مطلب مهم رو زمانی یهش پی بردم که متوجه رفتارهای پر از لجبازی

نهال شدم تا حدی که دیگه از کنترلم خارج شده بود و حتی نمیتونسم خودم رو هم کنترل کنم. همش

میخواستم حرف خودم رو به کرسی بنشونم و این مساله سبب نارحتی های زیادی بین من ونهال شده بود.

تا اینکه با یه روانشناس کودک صحبت کردم و فهمیدم که این رفتارهایی که من در نهال میبینم و اسمش رو

لجبازی گذاشتم ،در اصل به خاطر حس استقلالیه که در نهال به وجود اومده و اون دیگه بزرگ شده و داره

قسمت مهمی از شخصییتش شکل میگیره.پیشنهاد دکترش این بود که من به جای اینکه این روزها براش

مادری کنم باید براش به عنوان یه دوست مهروبون و صمیمی باشم. باید تو هر چیزی اول نظر نهال رو بپرسم

حتی تو لباس پو شیدن خودم. دکترش میگفت موقع لباس پوشوندن بهش چنتا لباس رو جلوش بذار و بهش

بگو "کدوم رو دوست داری بپوشی؟" یا وقتی میخواهی با هم بیرون برید دو تا شال یا روسری رو بهش نشون

بده و ازش بپرس "کدوم رنگ رو بپوشم یا کدومش رو تو دوست داری؟".....

خلاصه اینکه خدارو شکر متوجه اشتباهم شدم و این روزها من ونهال خیلی بیشتر از قبل بهم نزدیک شدیم

و از باهم بودنمون لذت بیشتری میبریم.

پشت سر گذاشتن دوران نوپایی و ورود به دنیایی کودکی نهال جون رو حساس هم کرده.طوریکه وقتی باهاش

یه کم بلند صحبت میکنم ،جلوم وایمیسته و میگه:"چرا دعوام کردی" .منم که تو این لحظه جیگرم کباب شده

بغلش میکنم ، میبوسمش و میگم "ببخشید مامان جون" . اونم بهم میگه "پس آشتی باشیم،بوس بوس"

(هلاکتم عشقمممممممممممممم)

وقتی میریم بیرون یا پیاده روی یه جاهایی که میخواد بدو بدو بکنه میگه"نهال رو بغل نکنیا، دست نهال نگیریا"

جاهایی که خسته میشه میگه"منو بغل کن ،من گناه دارم ،خسته شدم"(پیشمرگت بشه مادر)

شبها که دارم میخوابونمش و خوابش نمیاد میگه"صب کن دابود (بابا داوود) سرش درد میکنه ،برم بهش قرص

بدم؟ یا میگه دابود دلش درد میکنه برم بوس کنم ؟ یا میگه گشنمه عسل میخوام .(واااای که چقدر بد میخوابه)

 

اینم عسل خوردنش :

البته ماست خوردنش هم دیدنیه. از این خرابکاریها در طول روز زیاد داره ولی من غیر از نگاه کردن بهش و گاهی

اوقات حرص خوردن و گاهی اوقات خندیدن نمیتونم کا دیگه ای بکنم . واقعا احساس میکنم داره لذت میبره و نمیتونم جلوی این لذت کودکانرو بگیرم

نووووووش جونت عزیزم. (خودش هم که غذاش رو میخوره میگه نوش جان)

گاهی اوقات میره تو اتاقش و صدایی ازش در نمیاد ،معلومه که در حال خرابکاریه. صداش میزنم میگه "جانم"

وقتی میرم پیشش بهم میگه برو غذا درست کن ،برو توزیون ببین .چه کار داری به من (بخورمت عسلم)

عاشق این لباس هندونشه .آخه خیلی هندونه دوست داری وقتی این لباس رو تنش میکنم بهم میگه "خواهش

میکنم هندونه بده"

یه بار براش سبزیجات بخار پز درست کردم ،اصلا خوشش نیمد (به قول باباش حق داره بچه!!!)

اینم از پاسور بازی نهال جونم

این بازی رو خیلی دوست داره و تمام شکلهای هندسی رو یاد گرفته (فداااااااااااااات مهندس کوچولو)

اینم روزهایی که خونه مامان شه شه بوده و حسابی خودش رو برایش لوس میکرده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آتریسا
15 شهریور 94 8:31
قربون شیطنت ها ولجبازیاش .....آخ الهام جون منم ازاین رفتارها توآتریسازیادمی بینم ,اینکه حتما وحتما میخواد کارخودش وحرف خودش روبه کرسی بنشونه حتی اگه اون کاربدباشه مرسی ازراهنماییت حتما منم ازش استفاده میکنم قربون عسل خوردنت ,قربون ماست خوردنت وقربون بدخوابیدنت که بانخوابیدنتون ماروداریدازپا درمیارید