نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دنیای شیرین نهال

سفر به زادگاه(خونه عمه لیلا)

1393/3/25 14:38
نویسنده : مامان الی
662 بازدید
اشتراک گذاری

                               

خوبی سوگلی ؟اگه بدونی ما چقدر به تومدیون هستیم

میدونی چرا؟چون تو شدی بهونه شکرگزاری ما

وقتی بابا داوود خسته از سر کار میاد وبدون توجه به من تورو بغل میکنه ومیبوسه ومیگه خستگیم دررفت ،تو دلم میگم خدایا شکر

وقتی از خیابون دکتر قریب ومرکز طبی کودکان رد میشم وجز اون مامان هایی نیستم که بچه بغل در مسیر اورژانس هستن،میگم خدایا شکر

وقتی تو آشپز خونه دارم غذات رو آماده میکنم وتا من رو میبینی میگی به به به،میگم خدایا شکر

وقتی دارم نماز میخونم ومیای وگوشه های چادرم رو رو ی سرکوچولوت میکشی،میگم خدایا شکر

وقتی تو خیابون وپارک ومترو واتوبوس تو رو ازم میگیرن وبهم میگن خانوم براش اسفند دود کن میگم حدایا شکر

وقتی بغلت میکنم وسنگینیت رو رو دستام احساس میکنم ومیبینم که به لطف خدا کوچولوی دو کیلویی من حالا داره یازده کیلو میشه میگم خدایا شکر

خدایا به خاطر همین اشک هایی که الان دارم میریزم (از سر ذوق)تورا شکر

خدایا به خاطر مادر شدنم،به خاطر اینهمه صبر وتحمل شکر

عزیز دلم در همون روزهایی که کاشان بودیم یه شب عمه لیلای مهربون مارو دعوت کرد خونشون و دست گلش درد نکنه یه آش فوق العاده خ.ش مزه پخته بود

شما هم حسابی سر خوش بودی چون یه هم بازی ناز وحوشگل داشتی.

به افتخار پسر عمه جون محمد

                     

اون شب بازی کردن شما ها وگاهی اوقات لجبازی های کودکانتون سر گرفتن اسباب بازی خسابی مارو سرگرم

کرده بود

گاهی اوقات ابراز علاقه ای که به محمد جون هم داشتی هم مارو میترسوندهم مارو متعجب میکردنفس مامان با اینکه تنها بزرگ شدی ولی خیلی دوست داری با همه ارتباط برقرار کنی وبه همه توجه داری(فداااااااااااااااااااات شه مادر)

عمه لیلا جون خیلی خوش گذشت

دوستت دارم

پسر عمه جونم،محمد به خاطر اینکه شیطونی های من رو با صبوری تحمل کردی میخوام بگم

خیلی آقایی

پسندها (1)

نظرات (1)

زندگی از آ...تا...ی
25 خرداد 93 18:30
وووووووووووووووووی جقد نازن. بووووووووووووووس
مامان الی
پاسخ
مرسی عزیزم.لطف داری