یه دنیای کودکانه

سلام دخمل مامان

خوبی نفسم؟من که با تو انگار تو یه دنیای دیگم.هر طرف که نگاه میکنم گل وسبزی وطراوت میبینم

همه جای یه بوی خیلی خوب به مشامم میرسه درست مثل بهشت.اره من تو بهشتم .اونهم نه به خاطر خودم

بلکه به خاطر وجود پاک وبی گناه تو به من هم اجازه حضور دادن.

چه حاله خوبیه وقتی میبوسمت وعطر بهشتی بودنت تو سرم میپیچه

چه حاله خوبیه نوازش کردنت و حس کردن نرمی بالهای یه فرشته

چه حاله خوبیه وقتی با دست های کوچولوت یه انگشت من و میگیری تا آماده شی برای قدم برداشتن

چه حاله خوبیه  لالایی خوندن برات وسنگین شدن پلکات ودوباره رفتنت پیش فرشته ها

..... ودر یه جمله چه حاله خوبیه

نهال داشتن

جیگر گوشه مامان ،دوباره یه فرصتی پیش اومد تا به خاله نفیسه وآتریسا جون سری بزنیم این دفعه هم مثل قبل خیلی خوش گذشت.خاله نفیسه یه شام خیلی خوشمزه درست کرده بود.اتفاق جالب این بود که شما برای اولین بار ماهی خوردی.خیلی هم خوشت اومد

اما جالبتر از اون ابراز محبت های تو و آتریسا جون به همدیگه بود که باعث شد تا من ونفیسه جون نتونیم خیلی خوب با هم حرف بزنیم

امان از دست شما کوچولوها با این دتیای کودکانه وپاکی که دارید

همه چیز شما ها خالص ونابه.تا لحظه آخر که اونجا بودیم آتریسا جونم تو رو بغل میکرد ودوست داشت باهات بازی کنه.اینقدر شدت علاقش به شما زیاد بود که من ومامان نفیسه مدتب در حال جدا کردنتون بودیم

من که حسابی ذوق کرده بودم از اینهمه شور ونشاط های کودکانه

دوست عزیزم،نفیسه جون

از اینکه شب خوبی رو باهم گذروندیم خیلی خوشحالم

بابت مهمون نوازی گرمت هم خیلی ازت ممنونم

برای تو وهمسر عزیزت وآتریسای گلت بهترین ها رو آرزومندم