عروسک بازیگوش
عروسک بازیگوش 
نهالم:
مغرورم،اما اگر دل بدهی...
غرورم را فرش زیر پایت میکنم!
خود خواهم،اما اگر دل بدهی...
تمام خواسته هایم در تو خلاصه میشود!
پیچیده ام ،اما اگر دل بدهی...
برایت تبدیل به یک جمع ساده میشوم!
لجبازم ،اما اگر دل بدهی ...
آتش میزنم هر انچه که با تو سر لج دارد!
آری!تمام این ها هستم...!
ولی اگر تو دل بدهی....
سلام سوگولی مامان:
قربونت بره مامانی که فقط منتظری تا بهت بگیم دد و تامیبینی دارم لباس هات رو از تو کمد در میارم شروع میکنی به جیغ زدن ودست زدن ودد دد گفتن
این خصلتت که به من نرفته.من عاشق خونه وآرامشش هستم وبرعکس بابا داوود ،هنوز نرسیده خونه،تو راه زنگ میزنه میگه آماده بشید بریم بیرون
شب قبل هم مونده به افطار زنگ زد وگفت حوصله خونه رو ندارم ،بریم بیرون.منم که چیزی برای افطار درست نکرده بودم(حالم خوب نبود)،خیلی خوشحال شدم
البته دو تا مهمان هم داشتیم.خاله مرجان وخاله الهام(دو تا از کارمندهای خیلی خوبه شرکت بابا داوود).البته مدتی بود میخواستیم بیرون بریم که بالاخره جور شد.طبق معمول راهی فرحزاد شدیم.البته موقع افطار نرسیدیم چون خیلی شلوغ بود ویه ترافیک سنگینی تا مسیر فرحزاد به وجود اومده بود(ملت چقدر سرخوشن)
شما هم که اینقدر بازیگوش شده بودی که من نفهمیدم چجوری روزم رو باز کردم.از پنیر وسبزی بگیر که با هم میخوردی،تا چایی وقند رو که با هم قاطی میکردی....
این حالت هات هم که مثل بچه های خوب نشستی برای زمانیه که در حال خوردنی ،
فقط با خوردنه که آرومی بازیگوش مامان.
خلاصه اینقدر شیطونی کردی که دیگه از بیرون اومدن با تو پشیمون شدم.البته بقیه با تو حسابی کیف میکردن ولی من حرص میخوردم.حتی سفر شمالمون رو هم به خاطر کنسل کردم
اینهم یه گزارش بدون شرح!از بازیگوشی هات تو خونه
(الهییییییییییییییییی مامان قربون خودت با تو تمام بازیگوشیهای شیرینت)
نهالم:
وزندگی...من از آن نمیگذرم...
تو هم نباید از آن بگذری...
زندگی کن! آنچه واقعا خوب است اینست که،با یقین بجنگی
زندگی را در آغوش بکشی،با عشق زندگی کنی
شرافتمندانه ببازی وبا جرات پیروز شوی
