یه تصمیم جدید
سلام عشقم.
خوبی دختر گلم؟بهتری؟ بالاخره این سرماخوردگی دست از سرت برداشت.میدونم حسابی
اذیت شدی ولی به
قول دکترت برای اینکه ایمنی بدنتون بالاتر بره ،لازمه.حدود دو هفته هردومون درگیر آبریزش
بینی و سرفه شما
بودیم وتمام اینها هم زمان شده بود با دراومدن چهار تا دندون دیگه.(دو تا بالا و دو تا پایین)
من که خیلی بهم سخت گذشت چون تو شرایط سختی هستم .تنها بودنم
گاهی خیلی
من رو میترسونه.خودم باید میبردمت دکتر .یا تمام مدت از اینکه تب نکنی کنترلت بکنم
.گاهی اوقات شروع
میکردی به سرفه کردن واز اینکه کاری از دستم بر نمی اومد خیلی ناراحت میشدم.
خدا رو هزار مرتبه شکر که به هر دومون مقاومت وصبر زیادی عنایت کرده واز پس این روزها هم گذشتیم
حالا حالت خوب شده وشدی همون نهال پر انرزی که من عاشقش هستم
اره عزیزم برای یه مادر هیچی قشنگتر از شادی ولبخند فرزندش نیست.راستی بذار بگم از
پیشرفت هایی که
تا حالا داشتی:
اول از غذا خوردنت بگم که تقریبا راضی هستم .عاشق میوه بخصوص انگور وهلو وآلو
هستی.آبمیوه هم خیلی دوست داری.هر روز نصف لیوان آب سیب یا پرتقال بهت میدم.برای
صبحانه هم هر روز زرده تخم مرغ با بیسکوئیت مادر یا با سرلاک میل میکنی.ناهار وشامت هم
کته با گوشت چرخ کرده وحبوبات پخته شده هست البته اگر ماست نباشه به سختی فرو میدی
.به همبن خاطر هر روز دو تا کاسه ماست هم باید بخوری چند تا میان وعده هم در طول روز
میخوری مثل سرلاک موز وعسل که با پودر مغزها قاطی میکنم و میوه والبته دنت وبستنی که
خیلیییییییییییییی دوست داری.
تقریبا تمام حرفهای من رو میفهمی .مثل دادن کنترل وموبایل وگوشی تلفن ثابت که از هم به
خوبی تشخیص میدی.دستمال کشیدن وجارو کردن رو هم بلدی. خیلی با مزه با دستای
کوچولوت بوس میدی .
.ساعت پرده گلدون لامپ تلوزیون تابلو رو بااشاره نشون میدی
وقتی قوطی شیر خشکت رو میبینی میگی شیر (منم میپرم بغلت میکنم و تا میتونم میبوسمت)
عمو زنجیر باف که میخونم میگی بع بع که متوجه شدم منظورت همون بله هست
لی لی حوضک رو با دستت بازی میکنی .کلاغ پر رو هم بلدی .وقتی میگم نهال پر شروع میکنی
به دست زدن وجیغ کشیدن یعنی نهال که پر نداره.
از کلمه هایی که میگی دد بابا مه مه به به اب شیر چایی بیا والبته خیلی هم حرف میزنی ولی
واضح نیست
جای کفش و جوراب ولباسهای بیرونت رو هم خوب بلدی وخیلی دوست داری کشوی لباست
ها رو باز کنم و لباس ها رو بیاری بیرون وبه حساب خودت تا کنی و دوباره بذاری سر جاش
(الهههههههههههههی فدات شم)
برای جیش و پی پی روی لگن میشینی اگه پوشکت هم خیس شده باشه میری سمت
دستشویی و در میزنی(واااااااااااااااااای که دیونه این کاراتم)
از برنامه های تلوزیون هم تبلیغات ها و برنامه رنگین کمون رو خیلی دوست داری
صبح ها حدود ساعت نه بیدار میشی.عصر ها هم دو تا سه ساعت میخوابی وبه خاطر
خواب ظهرت شبها زودتر از ساعت دوازده نمی خوابی.در طول شب هم سه مرتبه شیر
میخوری که دیگه بیشتر بهت شیر پاستوریزه میدم.
تمامی اجزا صورتت رو بلدی.خیلی هم خوب قطره هات رو میخوری .الان بهت شربت
زینک وآهن وویتامین میدم که خیلی دوست داری
اما برات بگم از یه تصمیم جسورانه ای که من وبابا داوود برات گرفتیم.البته مدتها بود که تو فکرش
بودیم ولی جرات عملی کردنش رو نداشتیم .تا اینکه خدا کمک کرد و من با توکل به خدا شما رو تو یه مهد کودک
ثبت نام کردم.خیلی گشتم تا اینجا رو پیدا کردم .این مهد در دانشکده پرستاری دانشگاه تهرانه و خیلی هم به
شرکت بابا داوود نزدیکه و در اصل برای پرسنل بیمارستانه امام خمینی هست.
در تاریخ 93/5/20 شما اولین روز مهدکودکت رو تجربه کردی که الهی فدات شم فقط نیم ساعت تحمل کردی
اما از روزهای بعد این زمان بیشتر شد و تا الان دیگه برای بردن تو باهام تماس نمیگیرن .در حال حاضر حدود
چهار ساعت رو اونجا میگذرونی.یه خاله پوری مهربون هم داری که ازت خیلی راضیه .از بازی کردنت و روابط
اجتماعی و ارتباط خوبی که با بقیه بچه ها داری.
نهالم از اینکه این تصمیم رو خیلی خوب پذیرفتی و تو هم داری یهم کمک میکنی تا بتونم به زندگی عادیم مثل
درس خوندن و کارکردن بیشتر برگردم ممنونم .البته عزیزم منم یه روز همین کمک رو به مامانم کرده بودم منم
وقتی حتی از تو کوچولو تر بودم مهد کودک رفته بودم.
نهالم خیلی
نهال با کیف مهدش که خیلی دوستش داره
علاقه جدیدی که نهال جون به نقاشی ونوشتن پیدا کرده
نهالم
طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد...
روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود...
سنگ نباش ...
تا اگر زمانه خوردت کرد ،تیپا خورده هر بی سر وپایی بشوی