نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دنیای شیرین نهال

سفر به شمال(سومین سفر نهال جون)

1393/7/9 3:03
نویسنده : مامان الی
1,040 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام نهال جونم.چطوری عشقم؟

 

خوب بگو ببینم مسافرت خوش گذشت؟ اره میدونم حسابی هم خوش گذشت

 

آخه مگه میشه به یه دخمل پرانرژی و شیطونی مثل تو که عاشق ددر رفتنه خوش نگذره

 

راستی اگه گفتی این چندمین باری بود که میرفتی شمال؟فکر نکنم چیزی یادت باشه.این سومین

 

سفر شازده خانوم به شمال بود.اولین بار شهریور سال 92 بود که چهار ماهت بود.دفعه دوم

 

فروردین 93 بود که ده ماهت بود.ولی تازه تو این سفر شمال رو شناختی و دریا رو حوب دیدی

 

تازه اسمش رو هم یاد گرفتی ...همش میگفتی در   در   در .

 

سفرمون سه روز بود واز تاریخ93/7/2 شروع شد وجمعه 93/7/4 به تهران

 

برگشتیم.البته اون چیزی که این سفر رو برای شما چند برابر شیرین کرده بود حضور بابا عباس و

 

مامان شه شه بود.

 

به خاطر اینکه اونها رو زیاد نمیبینی حاظر نمیشدی لحظه ای ازشون جدا بشی

 

حتی موقع خواب بالشتت رو برمیداشتی وبا التماس به من میگفتی بیا بابا بابا.الهی فدات شم منم

 

که گوش به حرفت نمیدادم چون باید بچه ها پیش مامانشون بخوابن عزیزکم.

 

مامان قربونت بره که توهم مثل بابات تو سفر نشون دادی که هم اشتهات باز میشه هم خیلی

 

میخوابی.هر جا رستوران میرفتیم با کمال میل غذاها رو میخوردی. ماهی سفید وکباب رو که حیلی

 

دوست داشتی.نوووووووووووووووووش جووووووووووووونت.

 

جایی هم که ویلا گرفته بودیم خیلی خوشگل بود.یکی از دوستای بابا عباس ویلاش رو در اختیار ما گذاشته بود.اسمش هم دریا ویلا بود در نور.کلی تو محوطه ویلا میدویدی و شیطونی میکردی.

 

 

هوا هم خیلی خوب بود .یعنی عای بود ولی من یه کم پوشونده بودمت از ترس اینکه دوباره سرما نخوری .

 

 

 

 

یه بچه گربه اونجاها بود که باهاش رفیق شده بودی.نتونستم عکسش رو بگیرم .میرفتی به مامان شه شه میگفتی به به واونم بهت میوه میداد وتو هم به جای که خودت بخوری به گربه میدادی

 

 

عاشق این عکستم.عروسکم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی از چیزای که توجهت رو جلب کرده بود درختای نخل و کاکتوس ویلا بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راستش رو بخواهی نهال جونم من زیاد چیزی از این شمال رفتنمون نفهمیدم چون همش حواسم به

 

تو بود .خیلی پر انرژی هستی ومن کم حوصله.اگه بدونی با چه عذابی این عکسها رو ازت گرفتم

 

حتی تو رستوران هم من یه غذای یخ کرده اونم با عجله میخوردم .بهر حال تمام این ناراحتی ها

 

با یه خنده تو یادم میرفت و از اینکه تو با حضورت این سفر رو برامون پر سروصدا کرده بودی

 

کیف میکردم.

 

یکی از جاهای خوشگلی که رفتیم و من حسابی لذت بردم جنگل چمستان بود چون شازده خانوم

 

ما تو ماشین خوابش برده بود.یه آبشار هن داشت به اسم آب پری که متاسفانه به علت کمبود

 

بارون خشک شده بود

 

 

اما برات بگم از رفتن به سمت دریا که شما اینقدر ذوق کرده بودی و جسارتت به حدی رسیده بود

 

که اصلا کسی نمیتونست جلوی رفتنت رو به آب بگیره. من فکر میکردم با دیدن دریا وحشت کنی

 

وبترسی .اما تو و ترس؟ فقط میگفتی دلم کنید من برم تو آب.اگه دستت رو هم میگرفتیم جیغ

 

میزدی وگریه میکردی که ووووووووووووووولم کنید.میخواستی تمام گوش ماهی های ساحل

 

رو برداری و بریزی تو دریا.من واقعا حریفت نبودم.

 

 

 

 

 

 

 

 

بالاخره یه موجی اومد و تو حسابی خیس شدی و البته بهتره بگم گل شدی .منم عصبانی

 

از دستت بردمت ویلا و همه لباسهات رو در اوردم و گرفتمت زیز دوش باورم نمیشد تمام بدنت

 

پر از شن شده بود .اصلا نفهمیدم چطوری شستمت .تو مدام گریه میکردی که چرا از دریا جدات

 

کرده بودم.واقعا برای یه لحظه یاد بچگی خودم افتادم که چقدر دریا و شن بازی و دوش بعد از شنا

 

بهمون خوش میگذشت .حالا میفهمیدم چقدر مامانم هم از دستمون حرص میخورد.....

 

 

 

شبها کنار ساحل بلال درست میکردیم که اونجا هم دست از شیطونی برنمیداشتی...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از شیرین کاری های این روزات که حسابی نقل هر مجلسی شده :

 

بهت میگیم نهال خانونم آیا حاضری با مهریه یک میلیاردی عروس بشوید؟وکیلم؟

 

تو هم با صدای بلند میگی  بببببببببببببببببببببببله. وخودت دست میزنی و میخندی(هزار تا قربونت برم)

 

تو شمارش اعداد هم سه و ده رو بلدی.من میشمارم و تو سه و دهش رو میگی (بازم هزار تا ماچ)

 

کلمه نیست رو با حرکت دو تا دستات میگی.بیا رو خیلی میگی .تا آیفون زده میشه میگی با با

 

در ضمن ده تا مروارید خوشگل هم تو دهنت داری عزیزم.شش تا بالا و چهار تا پایین.

 

سینه زدن هم یاد گرفتی تا بهت میگم حسین حسین ،شروع میکنی یه سینه زدن

 

بهت میگم نهال آقا چطوری لپت رو کند؟ با دستای کوچولوت لپت رو نیشگون میگیری

 

 

دخترکم

وقتی با تو هستم زمان متوقف میشود

 

چیزی به عمرم اضافه نمیشود

 

شادم،سبکم،آرامم

 

....وبینهایت به خدا نزدیکم

دوستت دارم

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (4)

فرشته مهربون
10 مهر 93 14:25
همیشه به سفر خوشگل خانوم. مامان الی از الان براش یه مایو بخر .دخملت آب ببینه شناگر ماهری میشه
خاله نازنین
12 مهر 93 10:51
سلام دوست خوبم.شمال خوش گذشت؟امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشید.مواظب نهال جون ما هم باش.
خاله سوین
15 مهر 93 11:28
به به چه شمال باحالی رفتید,جای ما هم خالی بوده حسابی.وای که چقدر هم جای نهال جون خالی بود.همه سراغش رو میگرفتن.همیشه خوش و خرم باشید.
نی نی عکس
23 مهر 93 13:07
ماشاالله چه بچه نازی از بچه ها و نی نی های خوشگل تان عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید. ما ضمن نمایش عکس ها در سایت، به آن ها جایزه می دهیم http://www.niniaxs.ir/.