بازی در خانه کودک

تمام سهم من از این دنیا دخترکی است....

به بزرگی تمام عشقها و زیباییهای دنیا...

سلام جیگر گوشه مامان

دختر نازنازی من داره روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشه.داره با اون زبون تازه باز شدش  و مامان مامان گفتنش

هر لحظه وجود داشتن من رو بهم یاداوری میکنه و اینکه من دیگه شدم یه مامان واقعی که تا آخرین لحظه عمرم

حداقل برای یه نفر وجود دارم.

اگه بدونی این روزها چه حال خوبی دارم .چون خدا رو شکر تو روبه راه هستی و به قول

معروف همه چیز آرومه.....نهال جونم،یه مدتی بود تو این فکر بودم که چه برنامه ای رو جایگزین پارک رفتنت

بکنم .چون هوا هم سرد شده و هم زود تاریک میشه و نمیتونستم برای تفریح روزانت کاری کنم .تا اینکه خیلی

اتفاقی تو اینترنت تبلیغات یه خانه بازی رو دیدم که خیلی هم خوشم اومد .

آدرس گرفتم و متوجه شدم که یه مکان سر پوشیده پر از اسباب بازی هست که بچه ها و

ماماناشون میتونن ساعت ها اونجا مشغول بازی باشن.خیلی خوشحال شدم که بالاخره تونستم یه برنامه

بازی برات فراهم کنم.

البته یه کم به خونمون دور هست ولی با بابا داوود تصمیم گرفتیم هفته ای سه بار تو

رو بیاریم اینجا .چون این خانه بازی تو شهرک غربه و درست نزدیک باشگاه و استخری که بابا داوود میره.

عزیزکم ،میبینی که همه چی حللللللللللللله!!

مامان فدات شه وقتی برای اولین بار وارد خانه بازی شدی اینقدر مات و مبهوت بودی که فورا یه بادکنک

دست گرفتی و وسط سالن خشکت زده بود

کم کم داشتی به محیط اونجا عادت میکردی ولی بادکنک رو ول نمیکردی

با نگاه کردن به بچه های دیگه متوجه اسباب بازی ها شدی و نگاه میکردی که بچه ها چطوری دارن از وسایل دیگه استفاده میکنن

از همه بیشتر از ماشین خوشت اومده بود با اینکه تا حالا نه دیده بودی و نه جایی سوار شده بودی خودت سوار ماشین ها میشدی و فرمون رو هم میچرخوندی

دخترم

سه جمله برای کسب موفقیت به تو هدیه میکنم:

بیشتر از دیگرا ن بدان

بیشتر از دیگران کار کن

و کمتر از دیگران توقع داشته باش